سیدیاسین و سیده یسناسیدیاسین و سیده یسنا، تا این لحظه: 19 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره

برای شما مینویسم...

زلزله

1391/5/26 2:25
نویسنده : مامان
96 بازدید
اشتراک گذاری

هر بار که تلوزیون رو روشن میکنم و عکسی و مطلبی در مورد زلزله پخش میکنه

تلنگری بهم میزنه و صدایی تو گوشم زنگ میزنه که حواست باشه

چند شبه که موقع خواب اشک میریزم برایشان . با خودم میگویم درد مادری که

کودک سه ماهه اش را از دست داده بیشتر است یا درد دختری چهار ساله که مادر و پدری

ندارد .اینده هر کدامشان را تصور میکنم .............به فرزندانم نگاه میکنم وجودم پر

است از غم و گاهی هم ترس . از تمام وجود برایشان دعا میکنم و از خدا میخواهم

 مرا با این مصیبت ها امتحان نکند .....خدایم بشنو من ایوب نیستم ...........عبد

ضعیفی هستم که با گریه دیگری میگریم وبا خنده اش میخندم ............هر چند

 میدانم خدای مهربون خیلی مهربون تر از ماهاست به بنده هایش .

در عجبم ازحکمت خداوند چه کنم که در فهم من نمیگنجد .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

آرزوی من
26 مرداد 91 2:31
یه روزی یه باد تندی میوزه و خونه یه گنجشک کوچولو خراب میکنه .. از اون روز گنجشکه با خدا قهر میکنه ... مدتها از اون روز میگزره .. یه روز گنجشک کچولو خدارو در خواب میبنه .. خدا اد گنجشک کوچولو میپرسه چرا دیگه منو صدا نمیکنی... گنجشک کچولو بهش میگه ... من قهرم .. خدا میپرسه چرا ...گنجشک کچولو میگه : مگه من چه بدی کردم که خونمو خراب کردی ... خدا بهش میگه : تو خواب بودی و یه مار داشت میومد از درخت بالا تا به خونه تو برسه ...من باد رو فرستادم ...تا تورو بیدار کنه و زنده بمونی .....
اکرم دوست یسنا و عاشقش
27 مرداد 91 15:54
خدا همه بلاها رو دور کنه دوست احساساتی من.راست میگی خیلی کابوس بدیه.