دفاع از نوع علی وار ...
تلفنی دارم حرف میزنم با مامان بهامین ...
وسط حرفمون بهامین به مامانش میگه مامان عارف امروز به یاسین سیلی محکمی زد جای انگشتاش رو
صورت یاسین موند. منم می شنوم ...دلم میلرزه تعجب نداره مادرم دیگه خودمونیم دردشم احساس میکنم
یاسین مامان برای چی عارف تو رو زد ؟
یاسین: سی دی آرش رو از تو کیفش برداشته بود ازش پرسیدم کجاست ؟
یه دفعه خشمش زد بالا زد تو صورتم .
من : خوب تو همینطوری وایسادی نگاش کردی ؟
یاسین : نه رفتم سر جام نشستم .
من: بلد نبودی از خودت دفاع کنی ؟
یاسین :چرا بلد بودم ولی فقط عصبانیتم رو کنترل کردم کاری که عارف نکرد ....
یادم نمیاد من این کار رو بهش یاد داده باشم ولی خوشم اومد خوب یاد گرفته بود ..
اولین نشونه های مردونگی پسرکم بروز کرد برای بقیش روز شماری میکنم میدونم کم نخواهد بود.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی